تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
بخواه جان و دل از بنده و روان بستان
که حکم بر سر آزادگان روان داری
میان نداری و دارم عجب که هر ساعت
میان مجمع خوبان کنی میانداری
بیاض روی تو را نیست نقش درخور از آنک
سوادی از خط مشکین بر ارغوان داری
بنوش می که سبک روحی و لطیف مدام
علی الخصوص در آن دم که سر گران داری
مکن عتاب از این بیش و جور بر دل ما
مکن هر آن چه توانی که جای آن داری
به اختیارت اگر صد هزار تیر جفاست
به قصد جان من خسته در کمان داری
بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود
که سهل باشد اگر یار مهربان داری
به وصل دوست گرت دست می دهد یک دم
برو که هر چه مراد است در جهان داری
چو گل به دامن از این باغ می بری حافظ
چه غم ز ناله و فریاد باغبان داری
εїзمثـــل پــروانـــه مـــیگــردم دور سرت،،کـه همــه بـبـینـن و برن از دور و برتεїз
نظرات شما عزیزان:
تنها مثل تو
ساعت7:56---30 دی 1390
سلام دوست خوب این شعر که گذاشتی حرف دل منم هست موفق باشی پاسخ:
سلام
خوشحال شدم که هم حرفیم
|